♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🌻حجاب یعنی🌻 زرهی در برابر چشمهای مریض ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🌻حجاب یعنی🌻 تمـام زیبایی زن بــرای یک نفر ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🌻حجاب یعنی🌻 من انتخاب میکنم تو چی ببینی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🌻حجاب یعنی🌻 نشــــان دادن شخصیت خویش ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🌻حجاب یعنی🌻 عزت، شوکت، پاکدامنی، افتخار 🌻حجاب یعنی🌻 نجابت، فخر، زینت، پاکیِ قلب ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🌻حجاب یعنی🌻 مرواریدی زیبــا درونِ صدف ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🌻حجاب یعنی🌻 بندگی خداوند ، خشنودی الله ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ 🌻حجاب یعنی🌻 سپری دربرابر چشمای نامحرم
دلم آرامش میخواهد؛ازهمانهایی که درتراس مینشینم و آرام کتاب میخوانم و به گذر ثانیه ها میندیشم به این فکر میکنم که ماآدم ها گاهی خیلی چیزهارا فراموش میکنیم،مثلا فراموش میکنیم هرکس که ماراازکاری منع میکنید دلیلش این نیست که به خوشبختی ما حسودی میکند،یا اینکه فراموش میکنیم کسی که داریم قلبش را میشکنیم عضوی از ماست غریبه یا دشمن نیست،فراموشمان میشود که زندگی کنیم وفراموشمان میشود که برای زندگی کردن آمده ایم نه برای کارکردن و فخرفروختن...حرفم این است که خواهره عزیزم برادره عزیزم دوست گلم ساده باش نه تاحدی که سواستفاده کنند در حدی که بتوانی کارکنی تا زندگی کنی نه اینکه زندگی کنی تا کارکنی ازکنار مشکلات بگذر،باخود نگو من حتما باید حلش کنم بعضی از چیزها بعضی ازحرفها هستند که باید نادیده اشان گرفت نه اینکه ضعیفی نه فقط برای اینکه خودت آرام باشی و دچار حواشی این دنیا نشوی؛بخند بی دلیل و بادلیل بگذار بگویند دیوانه است،تاآنهاگفتند دیوانه که تو دیوانه نمیشوی،اصلا دیوانه هم باشی که چی؟!دردنیایی که دوزوکلک معیار پیروزی و برتری و دروغ گفتن دلیل خوشبختی پوشالیست دیوانگی مهبتیست که داشتنش لیاقت میخواهد حال دیوانگی را به حال این انسانهای به ظاهر عاقل ترجیح بده،بگذاربه خاطره همین حالت کنارت بگذارند به درک همینکه حالت خوب باشد بس است به این آدمک های ویترینی نیازی نیست،مهم حال خوبت است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ مي گويند در سال آخر سلطنت ناصرالدين شاه ساختن بستني در ايران متداول شد و معروف ترين بستني فروش بعدي تهران يعني ممدريش بستني خامه دار مخصوصي تهيه مي كرد كه در تهران مردم استقبال زيادي از آن كردند. اين بستني با ثعلب تهيه مي شد يخ و نمك را در بشكه اي ريخته داخل بشكه را شير مي ريختند و با وسايل مخصوص و تمهيدات زياد و تكان دادن و چرخاندن ظرف از آن بستني تهيه مي كردند. بستني فروشي هاي دوره گرد به زودي در تهران پيدا شدند كه بستني را در همان محفظه ها مي گرداندند و بانان مخصوص عرضه مي كردند ميرزا رضا كرماني قاتل ناصرالدين شاه در روز پنجشنبه 11 ارديبهشت 1275/16 ذي قعده 1313 ه.ق/ در تهران بود و از دكان ممدريش بستني خريد و خورد. روز بعد هنگام ظهر ناصرالدين شاه را داخل حرم مطهر حضرت عبدالعظيم(ع) ترور كرد مي گويندمامورين نظميه كه سرگرم تحقيق و تفحص درباره ريشه هاي ترور بودند وقتي دانستند يك روز قبل ميرزا رضا از ممد ريش بستني خريده و خورده است به سراغ او رفتند و او را به نظميه برده زير اشكلك انداخته و شكنجه اش كردند و مرتبا مي پرسيدند: پدرسوخته در بستني چه ريخته بودي كه ميرزا رضاي شال فروش فقير كرماني را آن قدر جرات بخشيده بود كه شاه مملكت را بكشد زودباش بگو و حقيقت را بيان كن بيچاره ممد ريش كه تركه انار زيادي كف پايش زده و ضمنا او را به اشكلك بسته بودند هرچه قسم مي خورد كه به پير، به پيغمبر من دخالت و مشاركتي در طرح ترور اعلي حضرت نداشته ام از او نمي پذيرفتند او گريه كنان گفت: من روزي 1000 بستني ميفروشم. اگر قرار است هركس بستني بخورد آدم بكشد پس چرا تهران پر از تروريست و آدمكش نمي شود!؟ بستني ممد ريش شهرت زيادي در تهران به دست آورد. بستني فروشي او در جنوب شهر بود و در بهار و تابستان غلغله اي در دكان دو نبش او كه سه نبش و چهارنبش هم شد بر پا مي شد او تا حدود سال هاي 1335-1334 زنده بود. بستني خامه اي پر از گلاب وخامه و هل و بسيار مايه دار و كش آمدني، كاملا سفيد مانند برف لاي دو نان مخصوص معروف به حصيري كه روزانه چند هزاردانه از آن به فروش مي رفت. سال ها بستني به همان سادگي و رنگ شيري عرضه مي شد تا اينكه در حدود سال 1329 بستني ماشيني كاليفرنيا به بازار آمد و ذايقه ها بدان عادت كرد. بعدها بستني زعفراني زرد رنگ نيز شهرت يافت دیگر بستی فروش مشهوری که شهرتش حتی به شهرهایی مانند لس آنجلس و پاریس هم رسیده است اکبر مشدی است. نام واقعی این شخص اکبر مشهدی ملایری بود. وی در ابتدا شکر و چای را شمال می برد و از آنجا هیزم به تهران می آورد.هنگامی که وی ۲۰ ساله بود که با ممد ریش آشنا شد و از طریق آشنایان وی توانست به آشپزخانه دربار مظفرالدین شاه راه پیدا کند و تا آخر دوره قاجاریه در دربار بستنی سرو می کرد بعد از انقراض سلسله قاجاریه ،رضا شاه تمامی پرسنل و خدمه دربار ازجمله اکبر مشهدی ملایری را از دربار اخراج کرد اکبرمشهدی ملایری بعد از این واقعه با پولی که در مدت خدمت در دربار جمع کرده بود توانست مغازه بستنی فروشی خود را در درحوالی میدان راه آهن با نام بستنی فروشی اکبر مشدی افتتاح کند. وی معتقد بود که بستنی های ایرانی باید کاملا با بستنی های خارجی فرق داشته باشد و ایرانی ها ترجیح می دهند تا در بستنی هایشان خامه ، گلاب و زعفران بیشتر از نگهدارنده ها ی دیگر باشد . آن زمان هنوز یخچال ساخته نشده بود و وی مجبور بود برای تهیه یخ از یخچال های طبیعی راه های طولانی تا کوه های شمال شهررا طی کند . گاه تا عمق ۶۰ متری در دل یخچال های طبیعی پایین برود.تا ذره ای یخ بدست بیاورد به زودی شهرت وی بقدری زیاد شد که رجال مملکتی و سفرای خارجی مقیم تهران نیز به مشتریان پرو پا قرص اکبر مشدی تبدیل شدند. نقل است که فخرالدوله مادر دکتر امینی (نخست وزیر وقت) از اکبر مشدی خواسته بود تا با هزینه وی به فرانسه سفر کند و برای مهمانان وی بستنی سرو کند اکبر مشدی در ۹۲ سالگی بر اثر عارضه کلیوی فوت کرد . خبر فوت وی حتی در روزنامه های عراق و پاکستان هم انعکاس یافته بود. یکی از دیپلمات های پاکستانی مقاله ای را برای بزرگداشت اکبر مشدی در روزنامه نوشت. با گذشت سال ها و افزایش شهر نشینی و بالار فتن مشتریان بستنی ، بستني به تدريج به صورت ليوان كاغذي عرضه شد اما بستني فروشان سنتي از اين كار خودداري كردند (و مي كنند.) بستني بلوت كه انواع رنگ ها را در بستني توت و شاه توت و قهوه و كاكائو و پرتقال و ليمو و آناناس و موز و غيره عرضه مي داشت زماني بازار بسيار پررونقي داشت اكنون انواع بستني ها در ايران عرضه مي شود و البته بستني هاي تهيه شده در كارخانه هاي معروف كه پس از توليد در كاميون مجهز به سردخانه به فروشگاه ها انتقال يافته و در يخچال فروشگاه ها قرار ميگيرد ، فروش بسيار گسترده تري دارد ♥♥.♥♥♥.♥♥♥ تابستونتون بستنی ای 😉💕
..♥♥.................. باید قبول کنیم بعضی آدمها را کمتر دیده ایم مثل مداد رنگیِ قهوه ایِ گم شده میانِ آنهمه رنگ مثل خودکارِ مشکی مثل همانهایی که بیشتر از بقیه کنارمان بودند و ما هیچ ندیدیمشان همان هایی که به قولِ معروف دستشان نمک ندارد (: ..♥♥.................. مهسا فخری
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به همین سادگی ما ماندیم و حجم بزرگی از ماتم های تلنبار شده در دل ما ماندیم و همه آن حسرت هایی که تنها با یک در آغوش کشیدن می ریخت ما ماندیم و جای خالی کوچکی که بزرگواری پدری چون تو را به یادمان می آورد ما ماندیم و یک اندوه بزرگ... که ذره ذره اشک هایمان نه تنها این آتش را فرو نمی نشاند که سر بر می آوردش کاش می دانستم جمعه ای که دستت را به نشان خداحافظی فشردم آخرین بار است که دستانت را گرم حس می کنم کاش می دانستم تنها سه شب دیگر کنارت می آیم و دستانت را ..... و این بار سرد به دست می گیرم کاش این پرده ها نبود تا بار دیگر با سینه ای که نفس دارد در آغوش بکشمت و ببوسمت کاش می دانستم بار دیگر که می بینمت ؛ تو نمی بینی ام نگاه تو را مرگ می رباید کاش نبودم آن شب که چشمان از مرگ سرشارت را بر هم بگذارم با همین دستهایی که سه شب پیشترش خود تو فشرده بودیشان کاش نبودم آن وقت که پیکرت را بر میداشتم… کاش..کاش… کاش تو خود می دانی چقدر سختم بود و پیر شدم تا بخزم میان بستر آخرت به پهلو بخوابانمت و شانه ات را تکان دهم... تا تلقینت دهم… تا .… تا .. یادت هست پدر؟ تو همانی بودی که با یک تکان بیدار می شدی چقدر تکانت دادم و صدایت در نیامد که صدای استخوانهایت را جایش شنیدم حیف شدی پدر...حیف شدی و من اینجا اکنون میان تنهایی خویش نشسته ام مات و مبهوت انگار نه انگار تنهایم گذاشتی و رفتی آرام آرام گرفته ای میان بسترت من ماندم و غم بزرگ بی پدری پدر , پدر از دست رفته ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چه غم انگیز است گذراندن دقایق بدون حضور تو پدر حرفهام رو میشنوی بغض نبودنت هیچ جا خالی نخواهد شد حتی اگر از چشای ناقابلم خون بباره ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بابایی نازنینم یه عمر وحشت از دست دادنت خواب راحت رو ازم گرفته بود حالا که نیستی غم از دست دادنت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دلم برات تنگ شده درد هرگز ندیدنت منو میکشه پدر بیا و تنهاییم رو پر کن مثل اونوقت ها که از غرور داشتنت به همه فخر میفروختم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باباجون حس عجیبی دارم یه حسی به من نهیب میزنه دارم ازت دور میشم میدونی بعد رفتنت تنها با خاطراتت زنده ام تنها به این دلخوشم که تو دورادور هوامو داری اگه خدای نکرده نگاهت رو ازم بگیری چه کنم ؟ میدونی حتی یه لحظه ناراحتیت رو نمیتونم تحمل کنم پس خواهش میکنم برای خودسازی به من فرصت بده ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم